ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَكَائِكَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِيهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَيَّارُهُ مُتَرَاكِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّيحِ الْعَاصِفَةِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِيقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِيقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِيحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِيقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ الْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ [عَلَى] إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِيَهُ [عَلَى] إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُكَامُهُ فَرَفَعَهُ فِي هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً وَ عُلْيَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْكاً مَرْفُوعاً بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا وَ لَا دِسَارٍ [يَنْتَظِمُهَا] يَنْظِمُهَا ثُمَّ زَيَّنَهَا بِزِينَةِ الْكَوَاكِبِ وَ ضِيَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِيهَا سِراجاً مُسْتَطِيراً وَ قَمَراً مُنِيراً فِي فَلَكٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِيمٍ مَائِرٍ.
سپس خداى سبحان جوها را شكافت، و اطراف آن را باز گشود، و فضاهاى خالى را در آن ايجاد كرد.
آن گاه آبى را كه امواجش در هم شكننده، و خود انبوه و متراكم بود در آن فضاى باز شده روان نمود. آن را بر پشت بادى سخت وزان و جنباننده و بر كننده و شكننده بار كرد،
به آن باد فرمود تا آب را از جريان باز دارد، و آن را بر نگهدارى آب تسلط داد، و باد را براى حفظ حدود و جوانب آب قرين گماشت.
فضا در زير باد نيرومند گشاده و باز، و آب جهنده بالاى سر آن در جريان. سپس باد ديگرى به وجود آورد كه منشأ وزش آن را مهار كرد، و پيوسته ملازم تحريك آبش قرار داد، و آن را به تندى و زانيد، و از جاى دورش بر انگيخت، آن را به برهم زدن آب متراكم، و بر انگيختن امواج درياها فرمان داد. باد فرمان گرفته آب را همچون مشك شير كه براى گرفتن كره بجنبانند به حركت آورد، و آن گونه كه در فضاى خالى مى وزد بر آن سخت وزيد، اولش را به آخرش، و ساكنش را به متحركش بر مى گرداند، تا آنكه انبوهى از آب به ارتفاع زيادى بالا آمد، و آن مايه متراكم كف كرد.
آن گاه خداوند آن كف را در هواى گشاده و فضاى فراخ بالا برد، و آسمانهاى هفتگانه را از آن كف ساخت،
پايين ترين آسمان را به صورت موجى نگاه داشته شده، و بالاترين آن را به صورت سقفى محفوظ و طاقى بر افراشته قرار داد، بدون ستونى كه آنها را بر پا دارد،
و بى ميخ و طنابى كه نظام آنها را حفظ كند.
آن گاه آسمان را به زيور ستارگان و روشنى كواكب درخشان آرايش داد، و آفتاب فروزان و ماه درخشان را در آن كه فلكى گردان و سقفى روان و صفحه اى جنبان بود روان ساخت.(ترجمه: انصاریان)
شرح علامه جعفری
ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، صفحه 116-105
«ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء و سكائك الهواء». (سپس خداوند سبحان جوها را از هم شكافت و جوانب و ارتفاعات فضا را باز نمود).
فضاها باز ميشود:
اين مسئله كه جهان از نظر كشش و امتداد طولي و عرضي متناهي است يا بينهايت، افكار همهي فلاسفه و جهانبينان قديم و جديد و شرق و غرب را به طور جدي اشغال نموده است. چند نظريهي مشهور در اين مسئله به قرار زير است:
1- جهاني كه ما در آن زندگي ميكنيم، حادث است و امتداد آن بينهايت نيست، و چنانكه جهان آغازي دارد، پاياني هم دارا ميباشد. و از نظر موجوديت (امتداد عرضي) هم بينهايت نيست، اگرچه تصور ساحل و مرز براي آن دشوار است. اديان و فلاسفه و دانشمندان فراواني اين نظريه را پذيرفته و دلايلي براي آن ارائه كردهاند.
2- جهان از نظر كشش و امتداد طولي و عرضي بينهايت است، يعني هم ازلي و ابدي است و هم موجوديت آن بينهايت است.
3- جهان از نظر حركت و تعاقب رويدادها حادث و با مشيت خداوندي به وجود آمده است، ولي مبادي بنيادين جهان مانند هيولي ازلي است و حادث نميباشد.
4- گروهي دربارهي اين مسئله در حيرت فرو رفتهاند و ميگويند:
ما ز آغاز و انجام جهان بيخبريم اول و آخر اين كهنه كتاب افتاده است
عمدهي آنچه كه موجب اعتقاد به بينهايت مطلق بودن جهان است، موضوع نديدن آغاز و انجام و مرزهاي محدود كنندهي آن است، و الا تاكنون دليل علمي روشني بر اين اعتقاد بيان نشده است. در دوران معاصر پيگيري جدي و علمي براي پيدا كردن آغاز انفجار كهكشانها از يك طرف، و اعتقاد به انحناء فضاي پيرامون كهكشانها ازلي و ابدي بودن و بينهايت بودن موجوديت جهان را با اشكال سختي روبرو ساخته است.
نظريات متعددي از طرف دانشمندان دربارهي آغاز انفجار تاكنون ابراز شده است و يكي از نظريههاي تازهاي كه اكنون ذهن بعضي از اساتيد ستارهشناسي را به خود جلب كرده است: چهارده ميليارد سال است من خود اين رقم را در رصدگاه برلين از استاد مربوط كه توضيحي در جريان ستارگان ميداد، (در سال گذشته) شنيدم و به مترجم محترم گفتم به ايشان بگوييد: دانشمندان مربوط اين رقم را چند سال پيش نوشته بودند، آيا تغييري در آن پيدا نشده است؟ ايشان پاسخ دادند: نه، براي تاريخ آغاز انفجار كهكشانها، همين نظريه تاكنون به قوت خود باقي است. پيير روسو مينويسد كه: نظريهي نسبي نشان داد كه نظري كه اجداد ما به آن علاقه داشتند، يعني موضوع جهان نامحدود خيالي بيش نبوده است. در اين ايام حتي جهان را خيلي كوچكتر از آنچه ده سال پيش از اين تصور ميكردند ميدانند، زيرا كشف مسئلهي جذب نور به وسيلهي ذرات و اتمهايي كه در فضا سرگردان ميباشند نشان داده است كه فواصل عظيم و خارق العادهي ستارگان به احتمال قوي اغراقآميز است.
مفهوم جهان ازلي و ابدي نيز به جايي رانده شده است كه بازگشت ندارد. تئوري ابهلومتر به آنهايي كه قصد فرار از اصل كارنو را داشتند، آخرين ضربت را وارد كرد: نه فقط جهان عظيم ستارگان ازلي نيست، بلكه جوانتر از آن به نظر ميرسد كه تكامل ستارگان در داخل آن، امكانپذير باشد.
چگونگي آغاز طبيعت و جريان آن آغاز طبيعت در توصيفي كه اميرالمومنين عليهالسلام مينمايد، داراي رويدادهاي زيراست:
خداوند سبحان نخست موضوع بنيادين جو فضا و هوا را به وجود آورده آن را از هم ميشكافد. حقيقت اين موضوع در اين خطبه توضيح داده نشده است. ولي به احتمال قوي اين موضوع همان مادهي گازي است كه در دو آيه از قرآن با كلمهي دخان (دود) آمده است: 1- «ثم استوي الي السماء و هي دخان». (سپس خداوند متعال آسمان را مورد مشيت خود قرار داد در حاليكه آسمان دود بود). 2- «فارتقب يوم تاتي السماء بدخان مبين». (در انتظار روزي باش كه آسمان دود آشكاري برميآيد).
اين موضوع در نظريات جديد علمي ديده ميشود: چون اكنون در رشتهي متوالي زمان به عقب برميگرديم و كيفيت گسترش تدريجي جهان را به صورت قهقرايي درنظر بگيريم، ناچار به اين نتيجه ميرسيم كه در زمانهاي بسيار بسيار دور، پيش از آنكه كهكشانها و حتي ستارگان مجزا از يكديگر به وجود آمده باشد، هم چگالي (تكاتف) و هم درجهي حرارت گاز ابتدايي كه جهان را پر ميكرده، بايستي بياندازه زايد بوده باشد تنها بر اثر گسترش بوده است كه چگالي و درجهي حرارت آن اندازه پايين آمده كه تشكيل اجرام فلكي جدا از يكديكر امكانپذير شده است. نكتهي بسيار مهمي كه در دو آيه وجود دارد، اينست كه هم آغاز خلقت اصول طبيعت را پديدهاي گازي معرفي ميكند و هم پايان آن را. در آيهاي از قرآن موضوع شكافتن بنيادين جو و فضا و هوا و گسترش آن چنين آمده است: «اولم ير الذين كفروا ان السماوات والارض كانتار تقاففتقناهما». (آيا آنانكه كفر ورزيدند نديدهاند كه آسمانها و زمين بسته و يكپارچه بود و ما آنها را از هم باز كرديم).
از اين آيات و جملهي اميرالمومنين عليهالسلام معلوم ميشود كه كشش و گسترش هندسي فضا، خلاء مطلق نيست. اما اينكه جايگاه فضائي اين كشش و گسترش چيست؟ سئوالي است كه از مختصات ذهني بشري بروز ميكند كه هيچ موضوع تجسم يافته را نميتواند بدون جايگاه فضائي تصور نمايد، چنانكه نميتواند رويدادي را بدون امتداد زماني تعقل نمايد. در صورتي كه زمان آن امتداد ذهني است كه محصول تعاقب حوادث است و گسترش هندسي انتزاعي از تعين و تجسم مواد و رويدادها. و چون كلمهي سماء در مسئلهي آفرينش در چند معني به كار رفته است: معناي يكم- موضوع بنيادين جو و فضا. معناي دوم- مطلق مافوق زمين. معناي سوم- مجموعهي كيهان. معناي چهارم- طبقات قرار گرفته بر بالاي يكديگر. لذا بايستي در مسئلهي خلقت اين معاني مختلف مخلوط نشوند. آنچه كه در اين مورد فوقالعاده مهم است، اينست كه گسترش فضا به هر معني كه درنظر گرفته شود، پيش از آفرينش آسمانها و زمين بوده است.
***
«فاجري فيها ماء متلاطما تياره متراكما زخاره حمله علي متن الريح العاصفه و الزعزع القاصفه» (آب انبوه و پر موج و خروشان را كه بر پشت باد تندوز و پر قدرتي قرار داده بود، در لابلاي فضاي باز شده به جريان انداخت).
با نظر به خواص و روابطي كه دربارهي آب در اين خطبه ديده ميشود، مانند كف كردن و تحول آن كف به مواد عناصر كيهاني، بدون ترديد مقصود از آب، آن مايع محسوس كه ميبينيم، نيست، بلكه يك مادهي مايعي است كه استعداد تحول به مواد آسماني و زميني داشته است. يك نظريهي مشهور دربارهي اصل عناصر در دوران ما، عنصر هيدروژن است كه گفته ميشود، تشكل همهي ناصر ديگر از آن است. آيا ميتوان آن مايع را كه آب ناميده شده است، با هيدروژن كه يكي از دو عنصر آب است، تفسير نمود؟ بعضي از دانشمندان اين تفسير را پذيرفتهاند و به هر حال از مفاهيمي كه در جملهي اميرالمومنين عليهالسلام آمده است، چنين استفاده ميشود، كه اين آب، انبوه و پر موج بوده است. خداوند سبحان اين ماده را بر پشت باد بسيار تندوز و پر قدرتي قرار داده است.
***
«فامرها برده و سلطها علي شده و قرنها الي حده الهواء من تحتها فتيق و الماء من فوقها دفيق» (با اين باد تندوز آب را از جريان طبيعيش بازداشت و آنگاه باد نيرومند را بر آب مسلط كرد و آب را در بر آن قرار داد، فضا در زير باد پر قدرت باز و آب در روي باد، جهنده و جنبان).
جملهي فوق دلالت روشن دارد به اينكه ماده بنيادين خلقت كه آب ناميده شده است حالت ميعان يا انعطاف داشته است كه به وسيلهي باد تندوز و پر قدرت از جريان طبيعيش بازداشته شده است. و ضمنا آن باد توانسته است مادهي مزبور را در بر خود بگيرد. فضاي زير باد باز و مادهي خلقت در روي آن باد در حال حركت و تلاطم بوده است. سپس چنانكه جملات بعدي بيان ميكند: خداوند سبحان باد ديگري ميآفريند كه هيچ خاصيت و معلول ديگري جز ارتباط عامل تحريك براي همان مادهي بنيادين نداشته است. وزش اين باد چنان بود كه در هواي آزاد صورت بگيرد، يعني چنان نفوذ در آن مادهي بنيادين داشته كه هيچ يك از اجزاي آن، مانع وزيدن باد نبوده است. و ابعد منشاها (و منبع آن باد را دور از مجراي طبيعي قرار داد). در توصيف باد محرك مادهي بنيادين، دو موضوع مهم گوشزد شده است كه فوق قوانين طبيعي آب است:
موضوع يكم- هيچ خاصيتي جز تحريك آن ماده نداشته است.
موضوع دوم- نفوذ باد چنان بوده كه گويي در فضاي بيمانع به حركت درآمده است. روي اين دو وضع غير طبيعي نداشته است، اين مسئله روشن ميشود كه منبع و اصل آن باد سابقهي طبيعي نداشته و مانند خود همان ماده بيسابقهي پيشين به وجود آمده است.
***
«حتي عبّ عبابه و رمي بالزبد ركامه فرفعه في هواء منفتق و جو منفهق فسوي منه سبع سماوات جعل سفلاهن موجا مكفوفا و علياهن سقفا محفوظا. و سمكا مرفوعا بغير عمد يدعمها ولادسار ينظمها» (در اين هنگام انبوه متراكمي از آب سر به بالا كشيد و كف برآورد، خداوند سبحان آن كف را در فضايي باز و تهي بالا برد و آسمانهاي هفتگانه را بساخت. پايينترين آسمانها را از موجي مستقر بنا نهاد كه حركتي به اين سو و آن سو ندارد و بالاترين آسمانها را سقفي محفوظ در مرتفعترين فضا قرار داد، بي ستوني كه آن را برپا دارد و بدن ميخ و طنابي كه آنها را به هم بپيوندد).
مادهي بنيادين خلقت پس از تحرك و تموج بسيار تند كف برميآورد و در فضايي باز سر ميكشد. آسمانهاي هفتگانه از آن كف به وجود ميآيد. آب مادهي بنيادين خلقت از جملات اميرالمومنين عليهالسلام در اين خطبه روشن ميشود كه مادهي بنيادين خلقت آب بوده است و چنانكه اشاره كرديم اين ماده همين آب معمولي در طبيعت كه تفاعل يافتهي دو عنصر اكسيژن و هيدروژن است نميباشد در اين مبحث سه مسئله بايستي مورد دقت قرار بگيرد:
مسئلهي يكم- معناي آب در آيهاي كه ميگويد: «و جعلنا من الماء كل شيء حي». (ما هر چيز زنده را از آب آفريديم). همين مادهي مايع معمولي است كه اساسيترين مادهي حيات است، حتي بعضي از صاحبنظران علوم زيست شناسسي معتقدند كه نود و هشت درصد حيات آب است، دو درصد عناصر ديگر. بنابراين مادهي بنيادين خلقت با توضيحي كه دربارهي آن داديم، شامل حيات نميباشد، مگر به يك معناي عمومي كه بگوئيم خود عناصر تشكيل دهندهي آب، يكي از صور آن مادهي بنيادين است.
مسئلهي دوم- گروهي معتقدند كه تورات بوده است كه براي نخستين بار مادهي بنيادين خلقت را آب معرفي كرده است، ولي جملات تورات در اين باره صريح نيست. جملات چنين است: خدا در آغاز آسمانها و زمين را آفريد و زمين خراب و خالي بود و روي آب متراكم ظلمتي بود و روح خداوندي در روي آبها در حركت بود … از اين جملات به هيچ وجه نميتوان فهميد كه آب اصل مواد زمين و آسمانها بوده است، بلكه ظاهر جملات اينست كه آفرينش آسمانها و زمين و آب متراكم با هم بوده است. لذا مقدم داشتن آب بر ساير مواد آفرينش از تورات استنباط نميشود و اين اشتباهي است كه بعضي از تاريخ نويسان فلسفه مرتكب شدهاند، ولي آنچه كه به تالس ملطي نسبت دادهاند كه مادهي بنيادين خلقت را آب ميدانسته است، از نظر ماخذ صحيح است، زيرا نظريهي مزبور را همهي تاريخ نويسان فلسفه از گذشتگان و معاصرين به تالس نسبت دادهاند.
مسئلهی سوم- اگر بگوئيم: چون تالس ملطي در كنار بندر زندگي ميكرد و هر روز و شب آب در مقابل ديدگان او بود، لذا نظريهي مزبور را دربارهي خلقت انتخاب كرده است، يك ذوق پردازي است، بلكه با توجه به اختلاف نظر ساير متفكراني كه در بندرها زندگي كرده و آب را مادهي بنيادين خلقت ندانستهاند، مطلب فوق خلاف مشاهدات حسي ميباشد. اينكه چگونگي محيط طبيعي و اصول و قوانين اجتماعي حاكم تا چه اندازه ميتواند در افكار انديشمندان موثر باشد، مسئلهاي است كه در مباحث آينده مطرح خواهيم كرد.
هفت آسمان:
ميدانيم كه در گذشته گروهي از دانشمندان اسلامي كوشش داشتند موضوع هفت آسمان را با هيئت بطلميوس تطبيق كنند و در اين تطبيق در مشاجرات و گفتگوهاي بي سر و ته غوطه ور ميگشتند. در صورتي كه نه تنها چنين جبر و ضرورتي وجود نداشت، بلكه با نظر به ساير آيات قرآني تقليد از هيئت مزبور كاملا نابجا بوده است. از آن جمله دربارهي زمين آيهي 88 از سورهي نمل است: و تري الجبال تحسبها جامده و هي تمر مر الحساب. (و تو كوهها را ميبيني و گمان ميكني كه آنها راكد و متوقفند در حالي كه مانند ابر در گذرند). و آيهي 25 از سورهي المرسلات: «الم نجعل الارض كفاتا». (آيا ما زمين را در حركت سريع قرار نداديم).
توضيح- در كتب لغت چنين آمده است: «كفت كفتا و كفاتا و كفيتا و كفتانا الطائر و غيره اسرع في الطيران». (مادهي مزبور با مصدرهايي كه ذكر شد به معناي سرعت در حركت و طيران است). همچنين موقعيت زمين در فضا به طوري كه مولوي مطرح ميكند، در مقابل هيئت قديم كاملا تازگي دارد. اين ابيات در مبحث بعدي مطرح ميشود. همچنين دربارهي آسمانها منطق قرآن غير از هيئت بطلميوس است. آيا اين آيه: «و السماء بنيناها بايد و انا لموسعون». (ما آسمان را با قدرت خود آفريديم و ما آن را گسترش ميدهيم) الذاريات آيهي 47 با هيئت ماقبل اسلام سازگار است؟! و به طور كلي اگر بعضي از علماي اسلامي در مسائل مربوط به زمين و آسمان از بطلميوس پيروي كردهاند، به هيچ وجه بيان كنندهي ايدهي اسلام دربارهي آن هيئت نميباشد. موضوع آسمانهاي هفتگانه كه بنا به آيات ديگر كه همهي ستارگان را در آسمان پائين معرفي ميكند، از نظر علمي مردود نيست: «انا زينا السماء الدنيا بزينه الكواكب». (ما آسمان پائين را با زينت ستارگان آراستيم) (الصافات آيهي 6). زيرا هنوز دانش بشري از قلمرو كهكشانها تجاوز ننموده است، تا روشن شود كه وضع ماوراي ستارگان چيست.
***
«بغير عمد يدعمها و لا دسار ينظمها» (بدون ستوني كه آنها را برپا دارد و بدون ميخ و طنابي كه آنها را به هم بپيوندد). گفته شده است اين جمله ميتواند آيهي: «الله الذي رفع السماوات بغير عمد ترونها». (خداوندي كه آسمانها را بدون ستوني كه ببيند برافراشته است) را تفسير نمايد. به توضيح اينكه بعضي از مفسرين گفتهاند: جملهي ترونها صفت كلمهي عمد است. در اين صورت معناي آيه چنين ميشود كه خداوند آسمانها را با ستون غير قابل رويت آفريده است، از اين تفسير جاذبيت را استنباط ميكنند كه واقعيتي نامحسوس است و ما تنها اثر آن را ميبينيم. جملهي اميرالمومنين عليهالسلام هر گونه ستوني را كه آسمانها را برپاي بدارد نفي ميكند. اين مضمون مطابق جملهي دوم: (و لا دسار ينظمها) (و بدون ميخ و طنابي كه آنها را به هم بپيوندد). بعضي از آيات ديگر است كه ميگويد: «ان الله يمسك السماوات و الارض ان تزولا». (خداوند آسمانها و زمين را از پاشيده شدن و گسيختن نگه ميدارد). ظاهر اين آيه نشان ميدهد كه نگهداري آسمانها و زمين به طور مستقيم تحت مشيت الهي است.
از طرف ديگر موضوع جاذبيت كه از ديدگاه جهانبيني جلال الدين مولوي و سپس با تفكرات علمي نيوتن وارد معارف بشري شده است، آن اندازه هم روشن و بديهي نيست و بعضي از سئوالات مربوط به موضوع مزبور بي جواب مانده است. بعضي از مطلعين مورد اطمينان ابراز كردهاند كه نيوتن در اواخر زندگيش در اينكه يگانه عامل نگهداري كرات در وضع معين نيروي جاذبيت ميباشد، ترديد داشته است. و به هر حال با نظر به وابستگي مستمر وجود همهي اجزاء و قواين طبيعت به خدا، جاذبيت هم يكي از عوامل طبيعي بوده، محكوم به حكم مزبور ميباشد.